۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

I learned sth today

روزمره نویسی

- امروز یکی را دیدم عاشق بود. شاید بدانم ... ولی هنوز هم نمیفهمم عاشق کی. امروز فهمیدم که چقدر" دانستن" راحت تر از "فهمیدن" است و چه بهتر که نفهمی، تا اینکه اشتباه بفهمی. ای آدمِ نفهم (خودم)! بعدتر خواهی دانست...

- امروز فهمیدم میشه صدای کسی رو که نخواهی قیافه اش رو ببینی، دوست داشته باشی. "کار خدا رو میبینی؟"

- امروز خوابی که قبلا دیده بودم، تعبیر که نه... اتفاق افتاد!

-  امروز ازم پرسیدند یه عروس خانمی بره گل بچینه یا نه... اون هم از کجا؟ از دشت لاله های واژگون... گفتم: هر چی قسمت باشه، ولی تو دلم یادم اومد که جنگلداری امسال جلوش رو گرفته. ولی به من چه ربطی داشت که بگم؟ مگه من وکیلم؟

- امروز نترسیدم.

پ. ن1. هیچ کدوم از این موارد به هیچ کدوم دیگه ربطی نداشت. ولی باید یه جایی ثبت میشد.
پ.ن.2: غیر از همه این اکتشافات گل و بلبلی، کلی کار اداری کردم. خمس و زکات رو هم تموم کردم. قربت الی الله.
پ.ن.3: احتمالا فردا بفهمم که بهتره آدمیزاد روزمره نویسی نکنه دیگه.

هیچ نظری موجود نیست: