۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه

On second thought

Follow your heart. What does it say? just remember... when you got a confused face, your heart is your brain. Your brain is your heart.
- based on Four Lions movie


۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

A joke is a very serious thing and vice versa

× مجری رادیو پیام:

ابولقاسم حالت، شاعر اولین سرود جمهوری اسلامی، اصولا یک طنزپرداز بود... 

پ.ن: منظور سرود ملی قدیمی با مطلع «شد جمهوری اسلامی به پا ...که هم دین دهد، هم دنیا به ما».

۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه

My Heart

دلم...

سرد می‌شود،
گرم می‌شود،
ترک برمی‌دارد،
می‌شکند،
تنگ می‌شود،
نگرون می‌شود،
زده می‌شود،
شور می‌زند،
می‌گیرد،
می‌ریزد،
می‌میرد،
... ذلت نمی‌پذیرد.

پ.ن.: الانم داره صدام می‌کنه... حسنک کجایی؟ یعنی من گرسنه‌ام.

Self Confidence

ژانر، به نقل از مادربزرگ مرحومم:

اونایی که میرن حرم حضرت معصومه... دستهاشون رو میگیرن به طرف آسمون و میگن: «خدایا! به حق خودت این حضرت معصومه رو ببخش و بیامرز!»

Fuzzy vs. Binary

به نقل از یکی از دوستان به نقل از الهی قمشه ای:

حضرت داود ۹۹ همسر داشت. صدمی را نیز همی بگرفت و بگفت: «عشق یا نیست، یا که صد در صد است.»

... و پس از آن همگی به خوبی و خوشی برای همیشه با یکدیگر زیر یک سقف زندگی کردند.


۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه

It can be an illusion

اعتماد رو نمیشه به زور کرد، اگر که جلب نشده باشه. برخلاف شک، که خیلی راحت میشه کردش.

۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه

The doll

ای کاش من هم یک زن لکاته بودم.

-- زن اثیری
 
 

۱۳۸۹ مهر ۲۰, سه‌شنبه

Anti Question

× استفتای پزشکی:

اشکالی داره اگه پماد آنتی بیوتیک (برخلاف قرصهاش) سر ساعت خورده نشه؟

۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه

Pizaaaaaaaaaa

اشتباه کردن بین دنده عقب و دنده جلو فاجعه ایه در حد قاطی کردن فرنچ فرایز و پیتزا تو اسکی. مخصوصا وقتی که تو سراشیبی باشه.





پ. ن. خدا رو شکر که مهارتم در رفع و رجوع قضیه رفته بالاتر.



۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه

Bokhara Night


فکر کرده بودم حالا که "کوی مولیان" وجود نداره، باید یاد "موی جولیان (مور)" رو کرد. ولی از قرار معلوم کوی مولیان هنوز هم که هنوزه بعد از هزار سال در بخارا وجود داره. به محض اطلاع از این موضوع، خیلی زود قرار ملاقاتی در آینده نامشخص در محله فوق منعقد شد. من هم به عنوان یار مهربان "خانم آذین" دعوت شدم.
 










دستخط دکتر دهباشی سردبیر مجله بخارا (البته منظور از بخارا در بالا همان شهر بخاراست.)


حالا دیگه با خاطر راحت میشه گفت:
بوی جوی مولیان آید همی... یاد یار مهربان آید همی

پ.ن.:1 جهت اطلاع: اشتراک سالیانه مجله بخارا برای افراد داخل ایران پنجاه هزار تومان و برای افراد خارجی صد هزار تومان است. قابل ذکر است این مجله وزین در رنگهای متنوعی به فروش میرسد.
پ.ن. 2: پ.ن. بالا جهت حلال کردن قهوه، شیرینی و میوه صرف شده در مراسم سخنرانی مربوطه است و ارزش دیگری ندارد.


Execution Cycle

× مقوله اعدام:

۱۰-۱۲ سال قبل، یه بار داشتم یه مجله ای رو ورق میزدم که چشمم خورد به یه داستان کوتاهی که تا آخرش رو هم نخوندم هیچ وقت. یه جاییش داشت توصیف میکرد به پای چوبه دار بردن یک اعدامی رو:

"شب قبلش بارون اومده بود... وقتی نگهبانا داشتن مرد رو به طرف دار میبردن، یه چاله کوچیک آب توی حیاط زندان بود. مرد اعدامی کمی قدمش رو بلندتر برداشت تا پاش نره تو چاله آب...". یادمه همین تیکه آخر "مرد اعدامی کمی قدمش رو بلندتر برداشت تا پاش نره تو چاله آب" رو که خوندم دیگه ادامه ندادم.

اعدام یعنی چی؟‌ اعدام یعنی یه عده آدم به صورت ارادی تصمیم بگیرن یه انسان دیگه که همه اجزای بدنش دارن صحیح و سالم، به صورت ارادی و غیرارادی تلاش میکنن اون آدم به زندگیش ادامه بده، حتی مواظبن پاش خیس نشه که سرما بخوره، دیگه به زندگیش ادامه نده. خوب قتل از قبل طراحی‌شده هم که همینه.

حالا از اون طرف تنها چیزی که فکر میکنم شاید بشه براش مجازات اعدام در نظر گرفت همین "قتل از قبل طراحی‌شده" باشه. فقط مساله اینه که با این برداشتی که من از اعدام و اعدامگر دارم، اگر که بخواد این مجازات با دقت و درست و حسابی اجرا بشه، آدمها مجبور میشن یکی یکی هم دیگه رو بکشن تا تموم شن.

----------------------------------------------------

پ. ن. ۱. معمولا این جوری نیستم که کتاب یا فیلم ترسناک باعث بشه بعدش کابوس ببینم. کابوس دنباله‌دار که کمتر. ولی بعد از اینکه این داستان رو خوندم، فیلم "آخرین قدمهای یک محکوم به مرگ" رو هم دیدم و بعدش همه یه نمونه دیدم که یه اعدامی میتونه یکی باشه مثل من و شما که دچار بد روزگار شده، طبیعی بود منم تا مدت‌ها کابوس اعدام شدن ببینم.

پ. ن. ۲.همیشه فکر می‌کردم، اگه بخوام توی آمریکا کسی رو بکشم باید یه بلیط یه طرفه براش بگیرم و ببرمش یه ایالتی که مجازات اعدام نداره. این یعنی زیرکی بیشتر در طرح قتل می‌تونه معادل باشه با مجازات کمتر. و کلا چقدر مسخره هست "اجرای عدالت"، وقتی که تابعی از مکان و زمان میشه!

۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

A no-win game

× ژانر:
اونایی که خدای عقب انداختن کارها تا دقیقه نودن... به گل طلایی در وقت اضافه امید زیادی دارن. یا اینکه نتیجه بازی رو واگذار میکنن به ضربات پنالتی... هر دفعه هم که قلبشون اومد تو دهنشون، میگن غلط کردم، این دفعه آخرمه.

پ. ن. این دفعه آخرمه.

Translation: Technical to Poetic

Call me. Your VoIP is good.

صدا کن مرا. صدای تو خوب است.

۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه

Rooster Industry


مرد دستفروش و خروس - مکان: حراج آنتیک در سانتامونیکا



یک سری عواملی باعث شد کنجکاو بشم در مورد شعر "یکی یه پول خروس" سروده غلامرضا روحانی (متولد ۱۲۷۶). دقیقا نمیدونم که شعر کِی سروده شده و کِی اولین بار نواخته شده. ولی چیزی که مشخص است این است که این شعر از زبان فرد دستفروشی است در حال بازاریابی برای کالاهای خود از قبیل:
- خروس قندی (از همان قبیل که میگفتند گوشی موبایلت رو بده و بگیر)
- آفتابه لگن (هفت دست)
- گلاب (به روتون)
- شکر (...)
- وق وق صاحاب (جغجغه بچه، وجه تسمیه احتمالی: چیزی که جلوی وق وق بچه را میگیرد)
- النگو
- نی لبک
- سماور
- و از این دست...


نکته‌ای که برای من جالبه اینه که اسم کتاب مستطاب صادق هدایت و مسعود فرزاد، منتشره در ۱۳۱۳  (وغ وغ ساهاب) و اسامی مستعارشون (یاجوج و ماجوج) هم در این شعر دیده میشه:

وق وق صاحاب و النگو و نی لبکه ای بچه ی لجوج 
ای اجوج مجوج ديگر مخور از گراني مرغ افسوس

عکس صفحه نخست کتاب



مسالهْ:‌سوال اینه که آیا صادق و فرزاد این اسامی رو از این اینجا قرض گرفته‌اند و یا برعکس بوده و یا احتمالا کاربرد همزمان اینها به جای دیگه‌ای برمیگرده یا نه.


تنها شاهد وارده در شعر که گمانم رو بیشتر بر این میذاره که شعر ذکر شده بعد از کتابت کتاب مذکور سروده شده باشه این است که در شعر، از نوعی سماور بدون آتش (احتمالا منظور سماور برقی) صحبت به میان اومده که فکر نمی‌کنم به عمرا دستفروش‌های متقدم بر تاریخ کتابت کتاب فوق (به طور مشخص دستفروش‌های فعال بین سال تولد روحانی یعنی ۱۲۷۶ تا سال انتشار کتاب مستطاب یعنی ۱۳۱۳) چنین سماورهایی در بساطشان داشته باشند.


-------------------------------------

متن کامل:
یــکــی یــه پــول خروس، بابا بابا
یـکـی یـه پـول خروس

ازقند و شکر ساخته‌ام جوجه خروس 
بابا جان یکی یه پول خروس
ماما جان یکی یه پول خروس 
آقايان یکی یه پول خروس 

به به، به به، به به
به به چه خروسي
چه قشنگ است و ملوس
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یکی یه پول خروس 
ماما جان یکی یه پول خروس

آفتابه لگن، گلاب، شکر اوردم،
آقايون صنعت کردم،
بابا جون خدمت کردم،
بر فرق عروسک زده‌ام پر طاووس؛
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یکی یه پول خروس 
ماما جان یکی یه پول خروس

وق وق صاحاب و النگو و نی لبکه
ای بچه ی لجوج 
ای اجوج مجوج ديگر مخور از گراني مرغ افسوس؛
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یکی یه پول خروس 
ماما جان یکی یه پول خروس

از اینو از اون هرچه سماور بخرم
کوچولو سماورم دارم
بی آتیش جوشش میارم
کز صنعت من مات شود کل نفوس
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یکی یه پول خروس
ماماجان یکی یه پول خروس

۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

The misery of a blackhole

دلم برای سیاهچاله‌ها می‌سوزه. هر چی می‌آد به طرفشون میکشن داخل، ولی هیچی نمیتونن از خودشون متشعشع کنن... اون هم با این همه چیزی که تو دلشونه.