۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

Polygamy - No pun intended


بچه که بودم مرغی داشتیم که از یک‌روزگی به خانه ما اومد و در هفت سالگی دار باقی ما را وداع گفت.

این مرغ ما از آن مرغ‌هایی بود که برای خودشون یه پا دارن. با این‌که حنایی بود و تخم رسمی می‌کرد، نسبت به بقیه مرغ‌های سنتی و ماشینی در قید حیاتی که من دیده‌ام، طرز فکر مدرن‌تری داشت. مثلا اینکه هیچ وقت دلش نخواست جوجه‌دار بشه. و با اینکه از یه سنی به بعد با تقریب خوبی هر روز برامون یک تخم یه‌زرده میکرد، ولی هر تخمش به اندازه یه تخم دو زرده برامون دردسر داشت. یعنی تا نمیومد توی اتاق و سر جای خودش نمی‌نشست و چند ساعت به در و دیوار نگاه نمی‌کرد، این مهم رو به انجام نمی‌رسوند (تا اینکه رفتیم خونه دیگه‌ای و از این حیث از خر شیطون پایین اومد).

اون چند سال آخر عمرش، مامانم می‌گفت گناه داره تو حیاط/حیات تنها باشه و هر چند وقت یک بار، براش یه خروس عزب پیدا می‌کرد تا با هم باشن. اما همه این خروس‌های کاکل زری بعد از مدتی کوتاه در اوان جوانی جان به جان آفرین تسلیم میکردن. ما فکر می‌کردیم لابد خروس‌ها از قدقد کردن‌های مرغه دق میکنن. تا اینکه چند وقت پیش یه جایی خوندم که خروس‌ها ذاتاً چندهمسری هستن. یعنی بیش از تعداد دفعات محدودی نمیتونن با یه مرغ خاص باشن. حالا می‌فهمم که مرگ خروس‌ها به اخلاق مرغمون ربطی نداشته و الکی گناهش رو شسته بودیم.

این داستان نتیجه اخلاقی ندارد. ولی نتیجه غیراخلاقی آن حمایت از لایحه چند همسری در خانواده مرغ وخروسهاست... در راستای حفظ نیم سایه، ثلث سایه و یا ربع سایه بر سر گل باقالی خانم و هووها، نوک سیاه، نوک طلا و باقی جوجه‌های بالقوه.



پ.ن ۱: هر گونه شباهت رفتاری بین شخصیت‌های این داستان با گونه‌های دیگر جانوری کاملا اتفاقی است.
پ.ن ۲: شرمنده اظهارنظرهای نژادپرستانه، ضد فمینیستی و غیرعلمی در این پست.



توضیح عکس: همیشه شعبون، یه بار هم رمضون.

۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه

همیشه فکر میکردم اگه دل آدم تنگ بشه باید رفت دستشویی تا باز بشه. ولی انگار این همیشه کار نمیکنه.

ژانر: اونایی که فرق دل و معده رو نمیدونن.

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

Flashback

مهین شهابی:

زن گاو مشد حسن

آیینه.. زندگی شیرین می‌شود.

باز هم مدرسه‌اش دیر شد... حالا میگید چی‌کار کنه؟

۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

Language Wars


(داخل كتابخونه) از روي مانيتور كتاب فارسي مي خونم. يه آقاي عرب از روي الفباي روي صفحه فهميده ايراني هستم.

طنز موقعيتش اين بود كه دقيقا همون موقع چشمم روي اين جمله بود:
"زبان حرامزاده و ثقيل عربي كه ملل مقهور به عنوان زبان بين المللي براي تبادل افكار خود به شيوه زبان اسپرانتو جعل كردند ..."

البته بعد كه فكر كردم ديدم اگر قرار بود زباني حرامزاده باشد، زبان فارسي است كه از تجاوز اعراب به مام ميهن اين شكلي شد وگرنه عربي هر چند ثقيل ولي خيلي هم اصيل است.

پ. ن. ١ كتاب ته مايه طنز داره ولي كلا خودم با اظهارات زياد ناسيوناليستي حال نميكنم.
پ. ن. ٢ نكته جالب جانبي اينه كه فحشهاي بيشتري در رابطه با فرزند نامشروع از همه جا بيخبر وجود داره تا والدين گرامي (اعم از متجاوز و يا دوست). 

 

۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سه‌شنبه

Not spiritual, but what?

ژانر آدمهایی که "اسپیریتوال" نیستن ولی به تناسخ اعتقاد دارن.
----------------
حالا  کلا نمیدونم تو سیستم تناسخ براي اينكه رشد جمعيت توجيه بشه، روح اتمیک فرض میشه و بعضيا کپی-پیست میشن تو بدن چند نفر یا اینکه قابل تجزیه هست و يا اينكه فرض ميشه مجموع جمعيت حيوانات و انسانات مقدارييست ثابت؟ 

۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه

Modernity

سنت "خود-آفلاین-نمایی" که بین اهالی اینترنت شب شنبه و شب یکشنبه (به تقویم غربی: منظور جمعه و شنبه شب) برگزار میشه...

پ. ن. این پست در راستای سنت‌شکنی ارسال شد.

۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه

Thinking how to flirt at her work

×شب‌مره نویسی:

برای شام قابلمه رو از یخچال آوردم بیرون. غذا رو کشیدم تو بشقاب. بشقاب رو گذاشتم تو یخچال، قابلمه رو گذاشتم تو مایکرویو... لحظه آخر فهمیدم حواسم پرت و پلا شده بوده!
بعد که فکر کردم دیدم  یاد شعر «چرا غافل از احوال دل خویشتنم» افتاده بودم اون موقع. بعدش داشتم با خودم میگفتم آدم باید به حرف شاعر گوش کنه، روزبه این موضوع «فکر» کنه، شب در موردش «حرف» بزنه و نتیجه گرفتم که شب و روزم جاش عوض شده... در همین حین به جاش جای قابلمه و بشقاب عوض شد. 

«روزها فکر من این است و همه شب سخنم... که چرا غافل از احوال دل خویشتنم»

گفتم تا شبه بیام در موردش اینجا سخن بگم.... به قول اسکارلت فردا روز دیگریست. باید دید فردا دارم «فکر» می کنم یا «اندیشه» یا که اصلا هیچی به هیچی... نخودچی، کشمش.

«فکر بلبل همه این است که گل شد یارش ... گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش»

Thresholds

آخه کی گفته بخند تا دنیا بهت بخنده؟
اشتباه کرده
انگار بدبختیای آدم یه مقدار ثابتیه که از همون اول مقدارش رو پیشونی نوشته شده
هر چی سخت نگیری، دنیا بهت بیشتر سخت می‌گیره
که بالاخره یه مقدار ثابتی دردت بگیره

نتیجه اخلاقی اینکه کرگدن‌ها به بهشت نمیروند. هر چه نازک‌ و نارنجی‌تر، زندگی بهتر.

۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سه‌شنبه

مسابقه هفته

با صدای منوچهر نوذری در مسابقه هفته:

قسمت‌هایی از فیلم لیلا ساخته داریوش مهرجویی رو با هم می‌بینیم. بعد می‌ریم تا سوال‌های سینمایی رو بپرسیم:

--------------------------------------
(فیلم)
رضا شوهر لیلا در فیلم «لیلا»... کتاب رو باز می‌کنه و برای متقاعد کردن لیلا به اینکه بچه نمی‌خواد می‌خونه:

«کسی که فرزندی به این دنیا می‌آورد، بر فریبکاری زندگی محنت‌بارش صحه میگذارد. او باید دیوانه باشد و دیوانه‌وار عاشق خویش که بخواهد کس دیگری را در این مصیبت سهیم کند.»

--------------------------------------
اولین سوال سینمایی... دست‌هاتون روی زنگ. در ضمن می‌تونید بگید از خودمم بپرس:
اون کتابه...  اسمش چی بود؟
--------------------------------------
راهنمایی ۱: بی‌خیال. توی فیلم اسم کتاب رو نشون نداد، منم سرچ کردم یافت نشد... ولی واقعا اون آدم روشنفکری که وسط دعوا لای کتاب رو باز می‌کنه و جملات قصار از توش می‌خونه، و بعد در عمل می‌ره زن می‌گیره تا فرزندی به این دنیا آورد، بر فریبکاری زندگی محنت‌بارش صحه میگذارد. او باید دیوانه باشد و دیوانه‌وار عاشق خویش که بخواهد کس دیگری (در اینجا منظور لیلا) را در این مصیبت سهیم کند.

۱۳۸۹ مرداد ۱۶, شنبه

Dance History

Discovery of the week:
Tango used to be a gay dance, before it evolved into anti-feminist, as it is today.



* gay: between male partners

۱۳۸۹ مرداد ۱۵, جمعه

Dogberry

قدرتی خدا «قاط» سرطانزا و «قره‌قاط» ضدسرطان است.

نتیجه اخلاقی:‌قاط نزنید، قره‌قاط بزنید.

× قاط: نوعی علف مخدر که باعث سرطان حنجره میشه.
× قره‌قاط:‌ ذغال‌اخته

۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

300/40

مساله این نیست که کلاغها سیصد سال عمر می‌کنند یا نمی‌کنند... مساله این است که محاسبه کنیم کلاغ‌ها در مورد طول عمرشان یک کلاغ، چند کلاغ میکنن؟

× دسته: راز طول عمر کلاغ‌‌ها٬ قبلی

۱۳۸۹ مرداد ۱۲, سه‌شنبه

In advance diagnosis

× دیروزمره نویسی:
از دیروز دچار گیجی مزمن شده ام.

پ. ن. الله اعلم و هو الشفا انشا الله.


۱۳۸۹ مرداد ۱۱, دوشنبه

And Look At Her (II)



[PULP FICTION]
JULES: I don't eat pork.... Pigs are filthy animals. I don't eat filthy animals.
VINCENT: How about dogs?
JULES: I don't eat dog either. 
VINCENT: Yes, but do you consider a dog to be a filthy animal?
JULES: I wouldn't go so far as to call a dog filthy...But a dog's got personality. And personality goes a long way.
 
------------------------------------

PS1. Reminder: We eat "cows", "lambs", "chickens" and "fish"... because they are clean and got no personality! 
PS2. And look at her (I) .
PS3. The picture is totally irrelevant. 
 

Photo from here.