۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۴, چهارشنبه

Artificial Love

دارم اثباب و اساسیه‌ام* را جمع می‌کنم و توی کارتن می‌گذارم. قسمت خوب ماجرا وقتی است که آدم هر چه کاغذ و جزوه بیخود داره پخشِ کف اتاق می‌کنه که برود توی سطل بازیافت.

از بین این همه جزوه و کاغذ، با جزوه درس "هوش‌مصنوعی" نمی‌دونم چکار کنم. کلاس، از اون کلاس‌هایی بود که قرار نبود ازش نمره بگیرم و تقریبا همینطوری رفتم سر کلاس. کلاسش آش دهانسوزی نبود، آنقدرها هم خوب جزوه ننوشته‌ام. کلا تو این دوره و زمونه همه چی هم بهترش توی اینترنت هست. استادش یک آدم میانسال بود. از زندگی شخصیش می‌دانم که یک دختر داشت و دموکرات بود.مثالهایی که سر کلاس می‌زد بیشتر در مورد عشق و خیانت بود. اونقدر که من، دانشجوی نوعی، برداشتم این بود که این بنده‌خدا یک جای زندگیش یک ضربه عشقی خورده. حالا دارم یک سری از مثال‌ها را پیدا می‌کنم و اینجا می‌نویسم که راحت‌تر اصل جزوه را بندازم دور. چون نکته جالب دیگری نداشت.

--------------------------------------
این یکی از مثال‌هایی بود که دوست دارم. نشان می‌دهد اصلا بی حساب و کتاب نیست که دختر خانم‌ها باید مدتها چشمشان به دهان آقای پسر دوخته شود تا ازش تقاضای ازدواج بیرون بیاید، چون آقای داماد مشغول حساب و کتاب زیر است که ببیند آیا بهش می‌ارزد یا نه. به جز این، کافیه عدد "منفی صد" حاصل از جواب نه شنیدن و عدد "منفی پنج‌هزار" حاصل از جواب منفی شنیدن و از دست دادن حلقه به طور همزمان رو مقایسه کنید تا معلوم بشه حلقه فقط برای دخترها نیست که اینقدر مهمه. 


Expected Utility (for proposal)
0.6 x U(Mary agrees) + 0.3 x U (Mary rejects & returns the ring) + 0.1 x U (Mary rejects & keeps the ring) = 
0.6 x 10000 + 0.3 x (-100) + 0.1 x (-5000) = 5470


(ادامه دارد...)

* دوست دارم اینطوری بنویسم.
** معمولا استادهای دیگه‌ای این درس رو در دانشکده ما میدن. گفتم سوتفاهم نشه.


هیچ نظری موجود نیست: