× معرفی فیلم
اگر میخواهید یک فیلم راحت ببینید، فیلم A Clockwork Orange را نبینید. گوگل اسمش را ترجمه میکند، "چرخهای ساعت نارنجی". ولی میدانم که درستترش ربطی به پرتقال دارد، چون نویسنده کتاب در یکی از اظهارنظرهایی که در مورد عنوان کتاب (کتابی که از رویش فیلم ساخته شده)، میگوید اشارهاش به پرتقال و کلا میوه آبدار طبیعی است. شاید اشاره است به ضدقهرمان داستان که نوجوان است. به هر حال من چون حوصله و اعصابم اجازه نداد، اولش را فقط دیدم و بیشتر نمیدانم. یکسری از نقدهای فیلم را اول خوانده بودم و بعد شروع کرده بودم به دیدن. اکثرا نمره خوب داده بودند. یکی هم گفته بود بد نیست ولی فیلم عجیب و غریبی است. ولی خوب توی دلم گفته بودم "چه سوسول! تازه فیلم ماللهلند هم توی دسته فیلمهای عجیب و غریب است ولی دلیل نمیشود آدم نبیند." به هر حال که دستم بشکند که به حرفش گوش نکردم. فیلم را ندیدم، همانقدر هم که دیدم لذت نبردم. تازه مجبور شدم بیایم اینجا شش خط هم در موردش بنویسم.
بعد از شکست قبلی، اتفاقی فیلم where the heart is را توی لیست فیلمها دیدم. فیلم نسبتا آبدوغ خیاری که از تلویزیون دیده بودم قبلا. ولی نکته قابل توجه این بود که ناتالی پورتمن را نشناخته بودم وقتی که فیلم را دیده بودم (کلا باید یک لیست از هنرپیشههای اسکارگرفته که در فیلمها نشناختهامشان تهیه کنم). به هر حال سبب خیر شد فیلم دیگهای از ناتالیپورتمن ببینم به جبران مافات از اون قضیه "سازوکار پرتقالی". قرعه به نام New York, I love you افتاد. کمی که از فیلم گذشت فکر کردم مچ کارگردان فیلم رو گرفتهام که ایده فیلم Paris, J'taime را کپی کرده. ولی بعدش فهمیدم که اصلا ایده همان بوده که کپی کنند ایده را. رویهمرفته فیلم بدی نبود. مثل نسخه پاریسیش خطکشی شده نبود از نظر پشتسرهم بودن اپیزودها. یعنی یک جاهایی قاطی میشدن داستانها. همین بود که تا آخرهای فیلم امیدوار بودم ببینم باز سروکله ناتالی پیدا بشود، ببینم با شوهرش خوشبخت شده یا نه.
اگر قسمتهایی از فیلم را که بین خواب و بیداری بودم به حساب نیاوریم (بگذارید به حساب خوابآلودگی من، نه خوابآوری فیلم) قسمت مورد علاقه من آنجایی بود که ناتالی با مرد هندی، چون نامحرم است دست نمیدهد. ولی بعد اجازه میدهد مرد غریبه سر کچلش را ببوسد. من را یاد سینوهه انداخت و معشوقهاش. و اینکه تا همین چندهزار سال پیش دست زدن مرد نامحرم به سر کچل زن، در مصر چه خلاف سنگینی محسوب میشده است. به هرحال عرف جامعه است دیگر، با زمان و مکان عوض میشود. البته دقیقا نه اینکه خودبخود با مکان و زمان عوض شود. آدمیزاد دو پا عوضش میکند و اسمش را میگذارد شرع و عرف و قانون جامعه. وگرنه که اورانگاتونهای زمان ما هنوز همانطوری جفتشان را پیدا میکنند، و بعد بچههایشان را بغل میکنند که اورانگاتونهای زمان سینوهه (خلط مطلب: ولی اورانگاتونهای آینده را خبر ندارم چون که نسلشان کم و بیش در حال انقراض است). حالا اگر این مساله عرف و چه و چه فقط مربوط میشد به "خور و خواب و خشم و شهوت"، و به قول ناتالی در فیلم اینکه "ماست و شیر" رو با هم نخوریم، خوب بود. به قول قران، آدم میگفت این تفاوتها برای "دایورسیتی" خیلی هم خوب است، "باشد برای اینکه همدیگر را بشناسید". ولی مساله این است که منجر میشود به "شغب و ظلم و جهلت". همین که یک آدمی بزند یک آدم دیگر را بکشد، مجازاتش در یک ایالت پانزده سال حبس است، اگر همین قتل شهر ایالت کناری بود، اعدام، بالاخره کدام یکیش عدل است؟ تازه همین قانونها با زمان هم هی عوض میشود... بیخیال این موضوع. آدم گربه که نیست، که بچهاش را بخورد و کسی کاری به کارش نداشته باشد. نه، واقعا از کی تا حالا من وکیلمدافع قاتلها شدهام؟ من فقط میتوانم نصیحت کنم قاتلها خودشان حواسشان باشد که گیر نیفتند. ولی برای محکمکاری بروند کشور یا ایالتی که که اعدام ندارد. وقتی زندگی و عدالت قرار نیست منصفانه و بهینه باشند، میشود حواس را جمع کرد که پای آدم از گلیم محدودیتهایی که جامعه گذاشته بیرون نرود.
فیلم "نرگس" را هم دیدم. مدل رابطه آفاق و عادل برایم جالب بود. اینکه هم مادر باشی، هم زن، هم همکار کسی. ولی چرا اینقدر فیلمهای ایرانی کش دارد؟ کل فیلم میتوانست حمع و جور شود، بشود یک اپیزود از فیلم "تهران، دوستت دارم".
اما یک سوال: هم آفاق، هم عادل، هر دو دزد بودند. هم آفاق، هم عادل، هر دو عاشق بودند. ولی فیلم، آفاق را قربانی کرد. چرا؟ چون زن بود، پیر شده بود، عاشق کسی بود که عاشقش نبود، حق زندگی نداشت؟ هر چه بود که تاریخ مصرفش گذشته بود چه به عنوان مادر، چه به عنوان زن، چه به عنوان دزد، چه به عنوان کاراکتر فیلم. تاریخ مصرف چیزی هم که گذشت، باید انداختش زیر هجدهچرخ، دوبار از رویش رد شد.
(خلاصه فیلم نرگس از لینک یوتیوبش: آفاق با جواني به نام عادل زندگي مي كند. آفاق از كودكي عادل را بزرگ كرده و بعد به ناچار به عقد او درآمده است. آن دو از طريق دزدي گذران مي كنند. عادل با دختر جواني كه خانواده فقيري دارد، آشنا مي شود و به او دل مي بندد. آفاق براي آنكه امكان ازدواج آن دو را فراهم كند خود را مادر عادل معرفي مي كند. نرگس و عادل ازدواج مي كنند و عادل درجريان يك سرقت دستگير مي شود. پس از آزاد شدن عادل و برملا شدن راز او، آفاق عادل را تحريك مي كند كه به همراه مال خري به نام يعقوب دست به يك دزدي كلان بزنند و با پول آن در شهري ديگر زندگي كنند. يعقوب دستگير مي شود اما عادل و آفاق مي گريزند. نرگس تصميم مي گيرد پول هاي دزدي را پس بدهد. بين آن ها درگيري رخ مي دهد و آفاق كه در جاده به دنبال نرگس و عادل است با يك كاميون تصادف مي كند و مي ميرد.)
۲ نظر:
فیلم Clockwork Orange را دیدهام. فیلم اعصاب خردکنی است و اولاش هم بیشتر از وسطش! نباید بیاحتیاط دیدش. اما فیلم تفکربرانگیزی است. دیدناش را هم به هیچ کسای توصیه نمیکنم -مسوولیت بصری دارد- اما اگر کسای دیده باشد بهاش میگویم «اِاِاِ! چطور بود؟ خوشات آمد؟».
پس از اونجایی که من همین الان قسمت سختش رو دیده ام، باید یک وقت دیگری بقیه اش رو هم ببینم. اگر دیدم، نظرم رو میگم.
راستی، اسم فیلم رو هم فهمیدم ترجمه میشه به پرتقال کوکی.
ارسال یک نظر