۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه
"undress your eyes"
کار دنیا برعکس شده...
لبهای من
به چشمهای توست.
ای لوبیا چشم بلبلی!
title: Darts of Pleasure - Franz Ferdinand
۱۳۸۹ دی ۲, پنجشنبه
"must strike it until the iron is hot"
درس روز:
۱) اول لباس رو اطو کنید، بعد بپوشید.
۲) در صورت تخطی از بند یک، با توجه به گرمای نهان بالای آب (۲۲۶۰ ژول بر گرم)، اطو را از حالت «بخار» خارج کنید.
۳) در صورت تخطی از بندهای یک و دو، روی محل سوختگی آب بریزید (در صورتی که سوختگی را از درجه یک تشخیص میدهید).
title by Tom Sharpe
۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه
me, my bed, my laptop and beyond
از صبح هی میرم تو اسلیپمود... لپتاپم هم.
ولی واقعا خوابم نمیبره که! یه چیزهایی میاد برا خودش تو بکگراند ذهنم پروسس میشه... لپتاپم هم.
۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه
Pimp
بچه که بودم یک روز یه سری بحثهای اینتلکچوال ادبی/بیادبی شروع کردیم در مورد معنای کلمات محاورهای. مثلا اینکه «لامصب» یعنی لامذهب که یعنی بیدین و خیلی هم فحش بدی نیست چون مثلا آدمهای خارجی لامصبن و خیلی هم با کلاس هستن (خوب اون موقع فکر میکردیم خارجی ها دین و ایمون ندارن).
... تا رسیدیم به کلمه «د..وث» و بعد از اینکه مدتی عقلهامون رو گذاشتیم روی هم به این نتیجه رسیدیم که احتمالا این کلمه از خلاصه و محاورهای شدن کلمه «دریوزه» به دست اومده. دریوزه هم که یعنی بدبخت و بیچاره و فحش خیلی بدی محسوب نمیشه. بعد از اون تا مدتها از این کلمه تصویر یه گدای بدبخت و بیچاره تو ذهنم میومد... تا اینکه فهمیدم «د..وث» یه شغل نهچندان محترمانه است که اتفاقا فرهنگ و ادب فارسی توجه خاصی به اون داشته (خودش باید در یه مطلب جداگانه بحث بشه) و ربطی هم دریوزگی ندارند.
در رابطه با معنای فحشهای فارسی روز به روز بیشتر به این نتیجه میرسم که آدم باید کمی در این مورد مطالعهاش رو زیاد کنه تا حرف دهنش رو بهتر بفهمه. فقط ترسم از روزی است که خود بزرگ شوم و در این ممالک خارجی بچهدار بشم و هنوز یاد نگرفته باشم کدوم یک از ترکیبات با «اسس» کلمه بد محسوب میشن و کدام صرفا کوول هستن و بیخطر.
-----------------
پ.ن.: ناگفته نماند که دریوزه هم یک شغل نهچندان محترمانه است...
دریوزه: به معنی دریوز است که کدیه و گدائی باشد. (برهان). آویختن از درها برای سؤال، یعنی گدائی. (سایت دهخدا) |
۱۳۸۹ آذر ۲۵, پنجشنبه
"A nickel ain't worth a dime anymore"
امروزمره نویسی:
امروز یه یه سنتی از کیفم افتاد رو زمین. دیدم بهش نمیارزه دولا بشم و برش دارم... مدل بیل گیتس که اگه صد دلاری از دستش بیفته، نمیارزه دولا بشه برش داره. چون تو اون یه ثانیهای که دولا بشه میتونه پول بیشتری در بیاره.
تبصره:
اگه بیل گیتس همدانی بود: دولا میشد و میگفت یه تومن هم یه تومنه.
title: Yogi Berra
۱۳۸۹ آذر ۱۸, پنجشنبه
Symantic Error
لندهور.[ ل َ دِ ] به معنی پسر آفتاب، لند به معنی پسر و هور آفتاب را گویند. - سایت لغتنامه
- حرف دهنمان را بفهمیم و زین پس با آن به هیچ مردی فحش ندهیم.
۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه
to-do list
یه اصل نانوشته/تایپ نشده میگه که ضمانت اجرایی برای اتمام کارایی که با خودکار/مداد روی کاغذ نوشته شده باشن بیشتر از هر نوت/لیست دیجیتالیه.
"It gets late early out there"
یه-روز مره نویسی:
یه روز بابام با قطار رفت مسافرت. شبش همه زنگ میزدن و احوالش رو میپرسیدن. اولش عادی بود، ولی کم کم تعجب کردیم تا اینکه فهمیدیم اخبار سراسری گفته قطارشون تصادف کرده، کلی آدم توش کشته شدن...
امروز مره نویسی:
امروزم هم آدمها یه جور مهربونی شده بودن، هی احوالم رو میپرسیدن... یکهو دلم ریخت. فکر کردم نکند من هم تمام شدهام، خودم خبر ندارم... بالاخره همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق میافتد.* گفتم پیشدستی کنم، برایتان آگهی تسلیتی بفرستم:
- فردا وقتی ساعت چهار بار نواخت*، به صرف چای، فاتحهخوانی و سلام و علیک.
- مکان: قهوهخانه کریشف
* شعر فروغ فرخزاد
title: --Yogi Berra
۱۳۸۹ آذر ۱۰, چهارشنبه
۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه
Take the next exit, now
ذکر ادبی پس از رد کردن خروجی بزرگراه:
«یک لحظه غافل گشتم و صد سال راهم دور شد»
پ.ن.: مصرع احتمالا از ملک قمی
"PS. Please find enclosed some chocolate-coated Swiss almonds."
از احوالات اینجانب اگر خواسته باشی، بحمدالله حالم همه خوب است و مطلقاً ملالی نیست - نقطه سر خط -
... اما تو باور نکن.
۱۳۸۹ آذر ۴, پنجشنبه
Thanksgiving
یه جورایی اعتقاد دارم تو هر مسالهای خدا همیشه یه جای شکرگزاری برای آدم باقی میذاره... که البته با احتساب همین مساله، میشه دو تا جای شکرگزاری.
۱۳۸۹ آذر ۱, دوشنبه
Divine Calculus 101
معلم دینیمون میگفت مکروهه که بیش از سه روز متوالی مهمان در خانه میزبان بماند.
مساله ای که ذهنم رو مشغول کرده اینه که اگه مهمان مثلا ده روز بماند، چند فعل مکروه انجام شده است؟ یکی؟ 3.33 (با دوره گردش) تا؟ یا هفت تا؟
۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه
For Your Information
«مغز شترمرغ در درمان بیماری آلزایمر موثر است و از بافت زانوی این پرنده جهت دستگاههای الکترونیکی و مخابراتی استفاده میشود. حتی میتوان قرنیه چشم این پرنده را به قرنیه چشم انسان پیوند زد.»
-- صفحه ویکی فارسی شترمرغ
سرگرمی: با خود بیندیشید آیا بهتر بود این را بدانم و بمیرم و یا نادانسته و نادان درگذرم.
۱۳۸۹ آبان ۱۶, یکشنبه
Painfully Logical
چند سال پیش یه بار یه نفر کتاب «بار دیگر شهری که دوست میداشتم» نادر ابراهیمی رو داد بخونم. بعدش نظرم رو پرسید.
گفتم من که نفهمیدم. هر چی خوندم اتفاق خاصی نمیافتاد تو کتاب. موضوع بیشتر حول مربای بهارنارنج بود...
حالا که معنی اون نگاه عاقل اندر سفیهی رو که اون موقع بهم شد رو میفهمم، به خودم کلی میخندم و میفهمم شاعر احتمالا در مورد آدمهایی مثل من گفته بوده چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.
---------------------------------------
پ.ن.: اون موقع ذهنیتم این بود که یه کتاب یا باید یه چیزی به دانستههای آدم اضافه کنه، یا حداقل اینکه یه داستان باشه که بشه ازش یه نتیجه اخلاقی یا غیراخلاقی گرفت... یعنی خیلی درکی از چرایی نوشته شدن یه مشت حرف قشنگ نداشتم. هر چند الان هم مطمئن نیستم درکم، درک درستی باشه، ولی همین که میدونم همین حرفهای قشنگ میتونن به اندازه دانستههای آدم کاربردی باشن در زندگی (منظور کاربردهایی فراتر از گرفتن نمره در امتحان انشا)، خودش خیلی پیشرفت بزرگی محسوب میشه برام.
۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه
When you think somebody is an ass...
چنانکه ملامحسن فیض کاشانی میفرمایند:
«او الاغ است، او الاغ است، او الاغ است، او الاغ»
۱۳۸۹ آبان ۱۲, چهارشنبه
Good Morning, God!
چه بدبختیه که آدم بخواد شب به زور خودشو بخوابونه، صبح به زور بیدار کنه.
دعای صبح چهارشنبه:
خدا، خداي مستون! خداي مي پرستون!... به جون هر کی دوست داری، منو از خواب منو بپرون!
trick or treat
خواستم آش پختن یاد بگیرم باشد که گاهی در رفع هوی و هوس دل به کار آید. ولی اونقدر قاطی پاطی میشه که یه آش شله قلمکاری میشه برا خودش.
از اون بدتر... هر کی جرات داره بیاد یه آش براش بپزم که یه وجب روغن روش باشه.
پ.ن.: مسولیت کلسترول خون بر عهده نویسنده نیست.
۱۳۸۹ آبان ۷, جمعه
On second thought
Follow your heart. What does it say? just remember... when you got a confused face, your heart is your brain. Your brain is your heart.
۱۳۸۹ آبان ۴, سهشنبه
A joke is a very serious thing and vice versa
× مجری رادیو پیام:
ابولقاسم حالت، شاعر اولین سرود جمهوری اسلامی، اصولا یک طنزپرداز بود...
پ.ن: منظور سرود ملی قدیمی با مطلع «شد جمهوری اسلامی به پا ...که هم دین دهد، هم دنیا به ما».
۱۳۸۹ آبان ۲, یکشنبه
Self Confidence
ژانر، به نقل از مادربزرگ مرحومم:
اونایی که میرن حرم حضرت معصومه... دستهاشون رو میگیرن به طرف آسمون و میگن: «خدایا! به حق خودت این حضرت معصومه رو ببخش و بیامرز!»
Fuzzy vs. Binary
به نقل از یکی از دوستان به نقل از الهی قمشه ای:
حضرت داود ۹۹ همسر داشت. صدمی را نیز همی بگرفت و بگفت: «عشق یا نیست، یا که صد در صد است.»
... و پس از آن همگی به خوبی و خوشی برای همیشه با یکدیگر زیر یک سقف زندگی کردند.
۱۳۸۹ مهر ۲۹, پنجشنبه
It can be an illusion
اعتماد رو نمیشه به زور کرد، اگر که جلب نشده باشه. برخلاف شک، که خیلی راحت میشه کردش.
۱۳۸۹ مهر ۲۲, پنجشنبه
۱۳۸۹ مهر ۲۰, سهشنبه
۱۳۸۹ مهر ۱۹, دوشنبه
Pizaaaaaaaaaa
اشتباه کردن بین دنده عقب و دنده جلو فاجعه ایه در حد قاطی کردن فرنچ فرایز و پیتزا تو اسکی. مخصوصا وقتی که تو سراشیبی باشه.
پ. ن. خدا رو شکر که مهارتم در رفع و رجوع قضیه رفته بالاتر.
۱۳۸۹ مهر ۱۸, یکشنبه
Bokhara Night
فکر کرده بودم حالا که "کوی مولیان" وجود نداره، باید یاد "موی جولیان (مور)" رو کرد. ولی از قرار معلوم کوی مولیان هنوز هم که هنوزه بعد از هزار سال در بخارا وجود داره. به محض اطلاع از این موضوع، خیلی زود قرار ملاقاتی در آینده نامشخص در محله فوق منعقد شد. من هم به عنوان یار مهربان "خانم آذین" دعوت شدم.
دستخط دکتر دهباشی سردبیر مجله بخارا (البته منظور از بخارا در بالا همان شهر بخاراست.)
حالا دیگه با خاطر راحت میشه گفت:
بوی جوی مولیان آید همی... یاد یار مهربان آید همی
پ.ن.:1 جهت اطلاع: اشتراک سالیانه مجله بخارا برای افراد داخل ایران پنجاه هزار تومان و برای افراد خارجی صد هزار تومان است. قابل ذکر است این مجله وزین در رنگهای متنوعی به فروش میرسد.
پ.ن. 2: پ.ن. بالا جهت حلال کردن قهوه، شیرینی و میوه صرف شده در مراسم سخنرانی مربوطه است و ارزش دیگری ندارد.
Execution Cycle
× مقوله اعدام:
۱۰-۱۲ سال قبل، یه بار داشتم یه مجله ای رو ورق میزدم که چشمم خورد به یه داستان کوتاهی که تا آخرش رو هم نخوندم هیچ وقت. یه جاییش داشت توصیف میکرد به پای چوبه دار بردن یک اعدامی رو:
"شب قبلش بارون اومده بود... وقتی نگهبانا داشتن مرد رو به طرف دار میبردن، یه چاله کوچیک آب توی حیاط زندان بود. مرد اعدامی کمی قدمش رو بلندتر برداشت تا پاش نره تو چاله آب...". یادمه همین تیکه آخر "مرد اعدامی کمی قدمش رو بلندتر برداشت تا پاش نره تو چاله آب" رو که خوندم دیگه ادامه ندادم.
اعدام یعنی چی؟ اعدام یعنی یه عده آدم به صورت ارادی تصمیم بگیرن یه انسان دیگه که همه اجزای بدنش دارن صحیح و سالم، به صورت ارادی و غیرارادی تلاش میکنن اون آدم به زندگیش ادامه بده، حتی مواظبن پاش خیس نشه که سرما بخوره، دیگه به زندگیش ادامه نده. خوب قتل از قبل طراحیشده هم که همینه.
حالا از اون طرف تنها چیزی که فکر میکنم شاید بشه براش مجازات اعدام در نظر گرفت همین "قتل از قبل طراحیشده" باشه. فقط مساله اینه که با این برداشتی که من از اعدام و اعدامگر دارم، اگر که بخواد این مجازات با دقت و درست و حسابی اجرا بشه، آدمها مجبور میشن یکی یکی هم دیگه رو بکشن تا تموم شن.
----------------------------------------------------
پ. ن. ۱. معمولا این جوری نیستم که کتاب یا فیلم ترسناک باعث بشه بعدش کابوس ببینم. کابوس دنبالهدار که کمتر. ولی بعد از اینکه این داستان رو خوندم، فیلم "آخرین قدمهای یک محکوم به مرگ" رو هم دیدم و بعدش همه یه نمونه دیدم که یه اعدامی میتونه یکی باشه مثل من و شما که دچار بد روزگار شده، طبیعی بود منم تا مدتها کابوس اعدام شدن ببینم.
پ. ن. ۲.همیشه فکر میکردم، اگه بخوام توی آمریکا کسی رو بکشم باید یه بلیط یه طرفه براش بگیرم و ببرمش یه ایالتی که مجازات اعدام نداره. این یعنی زیرکی بیشتر در طرح قتل میتونه معادل باشه با مجازات کمتر. و کلا چقدر مسخره هست "اجرای عدالت"، وقتی که تابعی از مکان و زمان میشه!
۱۳۸۹ مهر ۱۳, سهشنبه
A no-win game
× ژانر:
اونایی که خدای عقب انداختن کارها تا دقیقه نودن... به گل طلایی در وقت اضافه امید زیادی دارن. یا اینکه نتیجه بازی رو واگذار میکنن به ضربات پنالتی... هر دفعه هم که قلبشون اومد تو دهنشون، میگن غلط کردم، این دفعه آخرمه.
پ. ن. این دفعه آخرمه.
۱۳۸۹ مهر ۱۰, شنبه
Rooster Industry
مرد دستفروش و خروس - مکان: حراج آنتیک در سانتامونیکا |
یک سری عواملی باعث شد کنجکاو بشم در مورد شعر "یکی یه پول خروس" سروده غلامرضا روحانی (متولد ۱۲۷۶). دقیقا نمیدونم که شعر کِی سروده شده و کِی اولین بار نواخته شده. ولی چیزی که مشخص است این است که این شعر از زبان فرد دستفروشی است در حال بازاریابی برای کالاهای خود از قبیل:
- خروس قندی (از همان قبیل که میگفتند گوشی موبایلت رو بده و بگیر)
- آفتابه لگن (هفت دست)
- گلاب (به روتون)
- شکر (...)
- وق وق صاحاب (جغجغه بچه، وجه تسمیه احتمالی: چیزی که جلوی وق وق بچه را میگیرد)
- النگو
- نی لبک
- سماور
- و از این دست...
نکتهای که برای من جالبه اینه که اسم کتاب مستطاب صادق هدایت و مسعود فرزاد، منتشره در ۱۳۱۳ (وغ وغ ساهاب) و اسامی مستعارشون (یاجوج و ماجوج) هم در این شعر دیده میشه:
- خروس قندی (از همان قبیل که میگفتند گوشی موبایلت رو بده و بگیر)
- آفتابه لگن (هفت دست)
- گلاب (به روتون)
- شکر (...)
- وق وق صاحاب (جغجغه بچه، وجه تسمیه احتمالی: چیزی که جلوی وق وق بچه را میگیرد)
- النگو
- نی لبک
- سماور
- و از این دست...
نکتهای که برای من جالبه اینه که اسم کتاب مستطاب صادق هدایت و مسعود فرزاد، منتشره در ۱۳۱۳ (وغ وغ ساهاب) و اسامی مستعارشون (یاجوج و ماجوج) هم در این شعر دیده میشه:
وق وق صاحاب و النگو و نی لبکه ای بچه ی لجوج
ای اجوج مجوج ديگر مخور از گراني مرغ افسوس
ای اجوج مجوج ديگر مخور از گراني مرغ افسوس
عکس صفحه نخست کتاب |
مسالهْ:سوال اینه که آیا صادق و فرزاد این اسامی رو از این اینجا قرض گرفتهاند و یا برعکس بوده و یا احتمالا کاربرد همزمان اینها به جای دیگهای برمیگرده یا نه.
تنها شاهد وارده در شعر که گمانم رو بیشتر بر این میذاره که شعر ذکر شده بعد از کتابت کتاب مذکور سروده شده باشه این است که در شعر، از نوعی سماور بدون آتش (احتمالا منظور سماور برقی) صحبت به میان اومده که فکر نمیکنم به عمرا دستفروشهای متقدم بر تاریخ کتابت کتاب فوق (به طور مشخص دستفروشهای فعال بین سال تولد روحانی یعنی ۱۲۷۶ تا سال انتشار کتاب مستطاب یعنی ۱۳۱۳) چنین سماورهایی در بساطشان داشته باشند.
-------------------------------------
متن کامل:
یــکــی یــه پــول خروس، بابا بابا
یـکـی یـه پـول خروس
ازقند و شکر ساختهام جوجه خروس
بابا جان یکی یه پول خروس
ماما جان یکی یه پول خروس
آقايان یکی یه پول خروس
به به، به به، به به
به به چه خروسي
چه قشنگ است و ملوس
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یکی یه پول خروس
ماما جان یکی یه پول خروس
آفتابه لگن، گلاب، شکر اوردم،
آقايون صنعت کردم،
بابا جون خدمت کردم،
بر فرق عروسک زدهام پر طاووس؛
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یکی یه پول خروس
ماما جان یکی یه پول خروس
وق وق صاحاب و النگو و نی لبکه
ای بچه ی لجوج
ای اجوج مجوج ديگر مخور از گراني مرغ افسوس؛
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یکی یه پول خروس
ماما جان یکی یه پول خروس
از اینو از اون هرچه سماور بخرم
کوچولو سماورم دارم
بی آتیش جوشش میارم
کز صنعت من مات شود کل نفوس
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یکی یه پول خروس
ماماجان یکی یه پول خروس
یــکــی یــه پــول خروس، بابا بابا
یـکـی یـه پـول خروس
ازقند و شکر ساختهام جوجه خروس
بابا جان یکی یه پول خروس
ماما جان یکی یه پول خروس
آقايان یکی یه پول خروس
به به، به به، به به
به به چه خروسي
چه قشنگ است و ملوس
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یکی یه پول خروس
ماما جان یکی یه پول خروس
آفتابه لگن، گلاب، شکر اوردم،
آقايون صنعت کردم،
بابا جون خدمت کردم،
بر فرق عروسک زدهام پر طاووس؛
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یکی یه پول خروس
ماما جان یکی یه پول خروس
وق وق صاحاب و النگو و نی لبکه
ای بچه ی لجوج
ای اجوج مجوج ديگر مخور از گراني مرغ افسوس؛
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یکی یه پول خروس
ماما جان یکی یه پول خروس
از اینو از اون هرچه سماور بخرم
کوچولو سماورم دارم
بی آتیش جوشش میارم
کز صنعت من مات شود کل نفوس
بابا جان یکی یه پول خروس
آقایان یکی یه پول خروس
ماماجان یکی یه پول خروس
۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه
The misery of a blackhole
دلم برای سیاهچالهها میسوزه. هر چی میآد به طرفشون میکشن داخل، ولی هیچی نمیتونن از خودشون متشعشع کنن... اون هم با این همه چیزی که تو دلشونه.
۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه
Why not to finish a book
خواندن این مطلب برای همگان آزاد است، ولی این پست رو در پاسخ به یکی از دوستانم مینویسم که از دستم شاکیه که چرا کتابها رو نصفه نیمه میخونم و بعد در موردشون نظر هم میدم...
"یکی از جدیترین علاقههای مولوی مطالعه بود و یکی از مهمترین توصیههای شمس به مولوی همین بود که مطالعه را به طور کامل باید قطع کنی." -- قمار عاشقانه، سروش
پ. ن.۱ پر واضح است که از کتاب فوق هم پیشگفتار نویسنده و با تقریب خوبی فقط خط بالا رو خوانده ام.
پ. ن.۲ دلیل اینکه مطالعه رو به طور کامل قطع نکردهام اینه که هنوز راه زیادی تا مولانا مونده (که البته احتمالش هست که طیالارض بشه).
پ. ن.۲ دلیل اینکه مطالعه رو به طور کامل قطع نکردهام اینه که هنوز راه زیادی تا مولانا مونده (که البته احتمالش هست که طیالارض بشه).
عکس:صفحه مقدمه کتاب فوق.
How to Kill a Tomato
خوبه توجه داشته باشیم که گوجهفرنگیها هم مثل بقیه آدمها، به محض اینکه اولین ضربه را میخورند شروع میکنند به مردن. بعد از چند ساعت دیگه هیچ ویتامین سینی در رگهاشون نمونده که به شما هدیه کنن.
پ. ن.۱ اینو گفتم که از صبح گوجه خورد نکنید برای ساندویچی که میخواین بعدازظهر بخورید.
پ. ن.۲ دیگه این که هر چی چاقو تیزتر باشه و گوجه کمتر له بشه، کندتر ویتامینش رو از دست میده.
پ. ن.۳ چون امروز با یک سالاد درست کردن احساس کدبانویی بهم دست داده، شما رو هم در این امر خطیر رو به صورت زیر شریک میکنم. برای اندازهگیری زاویه میبایستی با نقاله وارد آشپزخانه شوید (از اینجا).
۱۳۸۹ شهریور ۳۰, سهشنبه
Freedom of Chewing Gum
× رادیو پیام (نقل به مضمون): یک تظاهرکننده مقابل سازمان ملل - معترض به احمدینژاد- که به اصطلاح چسب روی دهانش زده بود، آدامس میجوید.
نکته کاملاً بجایی بود از گزارشگر مشروط به اینکه موضوع تظاهرات، اعتراض به قانون ممنوعیت جویدن آدامس در سنگاپور بود.
۱۳۸۹ شهریور ۲۷, شنبه
Feminine Discourse II
(قسمت اول)
صادق هدایت و زنان در داستانهایش:
خلاصه ای از برداشت شخصی یک شنونده فرجاد، فرهیخته و فرزانه از سخنرانی دکتر همایون کاتوزیان به همراه تصاویر یادداشتها آمده است:
صادق هدایت و زنان در داستانهایش:
خلاصه ای از برداشت شخصی یک شنونده فرجاد، فرهیخته و فرزانه از سخنرانی دکتر همایون کاتوزیان به همراه تصاویر یادداشتها آمده است:
در جهانبینی هدایت دو دسته زن وجود دارد.
۱) زن ماورا بشری که کامل و بیعیب و نقص است. مثل فرشته است. از اوصاف انسانی تهی است. و رابطه با آن یکسویه است. مردهای طبقه بالا و روشنفکر داستانهای صادق که عموماً مردهای عفیف و چشم و دلپاکی هستند، عاشق چنین زنانی میشوند.
- نمونه مردهای این دسته: مرد راوی (بوف کور)، گربههای نر لوس خانگی (سه قطره خون)، مهرداد (عروسک پشت پرده).
- نمونه زنهای این دسته: زن اثیری (بوف کور)، عروسک (عروسک پشت پرده) و مرجان (داش آکُل).
توضیح: داشآکُل با اینکه از طبقه مرفه و روشنفکر نبود، (لابد) چون باباش خان بود، از این قضیه مستثنی بود.
- نمونه مردهای این دسته: مرد راوی (بوف کور)، گربههای نر لوس خانگی (سه قطره خون)، مهرداد (عروسک پشت پرده).
- نمونه زنهای این دسته: زن اثیری (بوف کور)، عروسک (عروسک پشت پرده) و مرجان (داش آکُل).
توضیح: داشآکُل با اینکه از طبقه مرفه و روشنفکر نبود، (لابد) چون باباش خان بود، از این قضیه مستثنی بود.
2) زن زمینی که زنی است واقعی با احساسات شهوانی. مردهای طبقه پایین به راحتی با این دسته از زنان رابطه برقرار میکنند.
- نمونه مردهای این دسته: رجاله و پیرمرد خنزرپنزری (بوف کور)، گربههای روی تیغه دیوارها (سه قطره خون).
- نمونه زنهای این دسته: علویه خانم (علویه خانم)، عزیز آقا (طلب آمرزش ...اشتباه به غین نوشتم در شکل)، ربابه (محلل)، زن لکاته (بوف کور)، درخشنده (عروسک پشت پرده)، نازی، گربه گل باقالی (سه قطره خون).
- نمونه مردهای این دسته: رجاله و پیرمرد خنزرپنزری (بوف کور)، گربههای روی تیغه دیوارها (سه قطره خون).
- نمونه زنهای این دسته: علویه خانم (علویه خانم)، عزیز آقا (طلب آمرزش ...اشتباه به غین نوشتم در شکل)، ربابه (محلل)، زن لکاته (بوف کور)، درخشنده (عروسک پشت پرده)، نازی، گربه گل باقالی (سه قطره خون).
پ.ن: شکل دوم، محصول مشترک من و بغل دستی.
۱۳۸۹ شهریور ۲۵, پنجشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۲۲, دوشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۱۷, چهارشنبه
Feminine Discourse I
(قسمت دوم)
قسمتهایی از دستنوشتهایم از سمینار زنانهنویسی که در گنجه خاطرات یکی از دوستان یافت شد و برای اولین بار برای عموم در این مکان مقدس منتشر میشود:
قسمتهایی از دستنوشتهایم از سمینار زنانهنویسی که در گنجه خاطرات یکی از دوستان یافت شد و برای اولین بار برای عموم در این مکان مقدس منتشر میشود:
قسمتهایی از یک شعر زنانه فروغ:
توضیح: شاید بر همگان واضح نباشد ولی بر ما که در این سمینار شرکت جستیم مبرهن است تنها نشانهای که نشان میدهد این شعر به دست یک زن به رشته تحریر درآمده است و زنانه هم میباشد، استفاده از کلمه کلیدی "آه" است و لاغیر.
---------------------------
متن شعر:
آه! میبینی که چگونه پوست من میدرد از هم
آه! میبینی که چگونه پوست من میدرد از هم
که چگونه شیر در رگ پستانهای من مایه میبندد
که چگونه خون رویش غضروفیش را در کمرگاه صبور من میکند آغاز
و تمام شهوت زمین هستم
که تمام آبها را میکشد در خویش
تا تمام دشتها را کند بارور
(یحتمل اشاره فروغ به " نساءکم حرث" است!)
---------------------------
شعر فوق با تقریب خوبی به صورت مصور در زیر آمده است.توضیح عکس:
این نقاشی رو فریدا چند ساله از مکزیک وقتی با بزرگترشون آقای دیه گو، رفته بودن منهتن موقع بازی با دوستشون و با کمک بزرگتراشون کشیدن و برامون فرستادن. بازی به این صورته که هر کس یه سوم نقاشی رو میکشه و نفر بعدی اون رو تکمیل میکنه.
این نقاشی رو فریدا چند ساله از مکزیک وقتی با بزرگترشون آقای دیه گو، رفته بودن منهتن موقع بازی با دوستشون و با کمک بزرگتراشون کشیدن و برامون فرستادن. بازی به این صورته که هر کس یه سوم نقاشی رو میکشه و نفر بعدی اون رو تکمیل میکنه.
Exquisite Corpse (together with Lucienne Bloch), around 1932. Lucienne met Frida and Diego at a dinner in Manhattan in 1931. Lucienne worked as Diego's assistant and became good friend with Frida. This is the product of an entertaining game: each person draws one third of a figure, then folds the paper over and passes it on to the next person. -- from the book Kahlo, by Andrea Kettenmann
پ.ن.: به جز متن شعر بقیه مطالب مربوط و نامربوط فوق ربطی به سمینار ندارند و از این حیث مسولیتی بر عهده سخنران سمینار فوق نمیباشد.
...
ادامه دارد...
...
ادامه دارد...
۱۳۸۹ شهریور ۱۲, جمعه
Little miss ...
خانم نویسنده: اون قدر بدبختی تو زندگی مردم هست که احساسات شما توش گمه... خانوم کوچولو!
دختر: شما "خانوم کوچولو" خطابم میکنید که تحقیرم کرده باشید. ولی چون عبارت قشنگیه من ناراحت نمیشم.
-- فیلم "دیگه چه خبر؟"
-----------------------------------------
مکان عکس: مغازه ای فیلم فروشی در وستوود. خانم فروشنده گفت این پوستر رو شوهرش بیست سال پیش از ایران آورده.
زمان عکس: زمان همراهی یک دوست جهت خریده شدن فیلم مربوطه برای تولد خودم.
۱۳۸۹ شهریور ۱۰, چهارشنبه
۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه
Polygamy - No pun intended
بچه که بودم مرغی داشتیم که از یکروزگی به خانه ما اومد و در هفت سالگی دار باقی ما را وداع گفت.
این مرغ ما از آن مرغهایی بود که برای خودشون یه پا دارن. با اینکه حنایی بود و تخم رسمی میکرد، نسبت به بقیه مرغهای سنتی و ماشینی در قید حیاتی که من دیدهام، طرز فکر مدرنتری داشت. مثلا اینکه هیچ وقت دلش نخواست جوجهدار بشه. و با اینکه از یه سنی به بعد با تقریب خوبی هر روز برامون یک تخم یهزرده میکرد، ولی هر تخمش به اندازه یه تخم دو زرده برامون دردسر داشت. یعنی تا نمیومد توی اتاق و سر جای خودش نمینشست و چند ساعت به در و دیوار نگاه نمیکرد، این مهم رو به انجام نمیرسوند (تا اینکه رفتیم خونه دیگهای و از این حیث از خر شیطون پایین اومد).
اون چند سال آخر عمرش، مامانم میگفت گناه داره تو حیاط/حیات تنها باشه و هر چند وقت یک بار، براش یه خروس عزب پیدا میکرد تا با هم باشن. اما همه این خروسهای کاکل زری بعد از مدتی کوتاه در اوان جوانی جان به جان آفرین تسلیم میکردن. ما فکر میکردیم لابد خروسها از قدقد کردنهای مرغه دق میکنن. تا اینکه چند وقت پیش یه جایی خوندم که خروسها ذاتاً چندهمسری هستن. یعنی بیش از تعداد دفعات محدودی نمیتونن با یه مرغ خاص باشن. حالا میفهمم که مرگ خروسها به اخلاق مرغمون ربطی نداشته و الکی گناهش رو شسته بودیم.
این داستان نتیجه اخلاقی ندارد. ولی نتیجه غیراخلاقی آن حمایت از لایحه چند همسری در خانواده مرغ وخروسهاست... در راستای حفظ نیم سایه، ثلث سایه و یا ربع سایه بر سر گل باقالی خانم و هووها، نوک سیاه، نوک طلا و باقی جوجههای بالقوه.
پ.ن ۱: هر گونه شباهت رفتاری بین شخصیتهای این داستان با گونههای دیگر جانوری کاملا اتفاقی است.
پ.ن ۱: هر گونه شباهت رفتاری بین شخصیتهای این داستان با گونههای دیگر جانوری کاملا اتفاقی است.
پ.ن ۲: شرمنده اظهارنظرهای نژادپرستانه، ضد فمینیستی و غیرعلمی در این پست.
توضیح عکس: همیشه شعبون، یه بار هم رمضون.
۱۳۸۹ شهریور ۶, شنبه
۱۳۸۹ شهریور ۲, سهشنبه
۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه
Language Wars
(داخل كتابخونه) از روي مانيتور كتاب فارسي مي خونم. يه آقاي عرب از روي الفباي روي صفحه فهميده ايراني هستم.
طنز موقعيتش اين بود كه دقيقا همون موقع چشمم روي اين جمله بود:
"زبان حرامزاده و ثقيل عربي كه ملل مقهور به عنوان زبان بين المللي براي تبادل افكار خود به شيوه زبان اسپرانتو جعل كردند ..."
البته بعد كه فكر كردم ديدم اگر قرار بود زباني حرامزاده باشد، زبان فارسي است كه از تجاوز اعراب به مام ميهن اين شكلي شد وگرنه عربي هر چند ثقيل ولي خيلي هم اصيل است.
پ. ن. ١ كتاب ته مايه طنز داره ولي كلا خودم با اظهارات زياد ناسيوناليستي حال نميكنم.
پ. ن. ٢ نكته جالب جانبي اينه كه فحشهاي بيشتري در رابطه با فرزند نامشروع از همه جا بيخبر وجود داره تا والدين گرامي (اعم از متجاوز و يا دوست).
۱۳۸۹ مرداد ۲۶, سهشنبه
Not spiritual, but what?
ژانر آدمهایی که "اسپیریتوال" نیستن ولی به تناسخ اعتقاد دارن.
----------------
حالا کلا نمیدونم تو سیستم تناسخ براي اينكه رشد جمعيت توجيه بشه، روح اتمیک فرض میشه و بعضيا کپی-پیست میشن تو بدن چند نفر یا اینکه قابل تجزیه هست و يا اينكه فرض ميشه مجموع جمعيت حيوانات و انسانات مقدارييست ثابت؟
۱۳۸۹ مرداد ۲۲, جمعه
۱۳۸۹ مرداد ۲۰, چهارشنبه
Thinking how to flirt at her work
×شبمره نویسی:
برای شام قابلمه رو از یخچال آوردم بیرون. غذا رو کشیدم تو بشقاب. بشقاب رو گذاشتم تو یخچال، قابلمه رو گذاشتم تو مایکرویو... لحظه آخر فهمیدم حواسم پرت و پلا شده بوده!
بعد که فکر کردم دیدم یاد شعر «چرا غافل از احوال دل خویشتنم» افتاده بودم اون موقع. بعدش داشتم با خودم میگفتم آدم باید به حرف شاعر گوش کنه، روزبه این موضوع «فکر» کنه، شب در موردش «حرف» بزنه و نتیجه گرفتم که شب و روزم جاش عوض شده... در همین حین به جاش جای قابلمه و بشقاب عوض شد.
«روزها فکر من این است و همه شب سخنم... که چرا غافل از احوال دل خویشتنم»
گفتم تا شبه بیام در موردش اینجا سخن بگم.... به قول اسکارلت فردا روز دیگریست. باید دید فردا دارم «فکر» می کنم یا «اندیشه» یا که اصلا هیچی به هیچی... نخودچی، کشمش.
«فکر بلبل همه این است که گل شد یارش ... گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش»
Thresholds
آخه کی گفته بخند تا دنیا بهت بخنده؟
اشتباه کرده
انگار بدبختیای آدم یه مقدار ثابتیه که از همون اول مقدارش رو پیشونی نوشته شده
هر چی سخت نگیری، دنیا بهت بیشتر سخت میگیره
که بالاخره یه مقدار ثابتی دردت بگیره
نتیجه اخلاقی اینکه کرگدنها به بهشت نمیروند. هر چه نازک و نارنجیتر، زندگی بهتر.
۱۳۸۹ مرداد ۱۹, سهشنبه
مسابقه هفته
با صدای منوچهر نوذری در مسابقه هفته:
قسمتهایی از فیلم لیلا ساخته داریوش مهرجویی رو با هم میبینیم. بعد میریم تا سوالهای سینمایی رو بپرسیم:
--------------------------------------
(فیلم)
رضا شوهر لیلا در فیلم «لیلا»... کتاب رو باز میکنه و برای متقاعد کردن لیلا به اینکه بچه نمیخواد میخونه:
«کسی که فرزندی به این دنیا میآورد، بر فریبکاری زندگی محنتبارش صحه میگذارد. او باید دیوانه باشد و دیوانهوار عاشق خویش که بخواهد کس دیگری را در این مصیبت سهیم کند.»
--------------------------------------
اولین سوال سینمایی... دستهاتون روی زنگ. در ضمن میتونید بگید از خودمم بپرس:
اون کتابه... اسمش چی بود؟
--------------------------------------
راهنمایی ۱: بیخیال. توی فیلم اسم کتاب رو نشون نداد، منم سرچ کردم یافت نشد... ولی واقعا اون آدم روشنفکری که وسط دعوا لای کتاب رو باز میکنه و جملات قصار از توش میخونه، و بعد در عمل میره زن میگیره تا فرزندی به این دنیا آورد، بر فریبکاری زندگی محنتبارش صحه میگذارد. او باید دیوانه باشد و دیوانهوار عاشق خویش که بخواهد کس دیگری (در اینجا منظور لیلا) را در این مصیبت سهیم کند.
اشتراک در:
پستها (Atom)